#چشمانت_آرزوست_پارت_114
یه ابروشو به معنای نفهمیدن انداخت بالا و مشتشو گذاشت جلوی دهنش که خودشو کنترل کنه از منی که تو اون یه ماه انقدر بهش دقت کرده بود که دلیل تمام حرکتاشو میدونه متنفرم
از خودم متنفرم از خودم متنفرم
سامیار:هیش،انقدرم نلرز،میخوام برات توضیح بدم،لطفا بزار
+تو چرا انقد حق به جانبی،چرا انقد بیشعوری
فکرم برگشت به چند دقیقه قبل و ادامه دادم:ربط ساغر و بارمان بهم چیه؟
بازومو گرفتو گفت:آروم باش همرو برات توضیح میدم
خودمم متوجه لرزش بدنم شدم،محکم بازومو از دستش کشیدم بیرونو همون دستای لرزونمو به نشونه تهدید گرفتم جلوش
+بهم دست نزن لعنتی دست نزن
_خیلی خود خواهی
+نه بیشتر از تو،اصلا برو راحتم بزار
سریع وارد دستشویی شدم به بدن لرزونم تو آینه نگاه کردم چقدر بدبختی تانیا
چند لحظه بعد ساغر اومد داخل نگاش که بهم افتاد با وحشت اومد سمتم
-چیشده،دردت تو جونم داری دقم میدی
romangram.com | @romangram_com