#چشمانت_آرزوست_پارت_108

***

خودمو تو آینه نگاه میکردم،موهام لعنتی خیلی بلند شده بودن قیچیرو از رو میز برداشتم،همینکه بردم سمت موهام دربازشد

مامان با تعجب گفت:چیکار میکنی

+زیادی بلندشدن باید کوتاشون کنم

-تو دست نزن میریم آرایشگاه

+نه بابا لازم نیست

-نه میریم

حوصله بحث نداشتم بخاطر همین قبول کردم فضای آرایشگاه برام آزار دهنده بود ولی مجبور بودم تحمل کنم موهامو مصری زدم به اصرار مامان جلوشم چتری زدم

-دخترم میخوای موهاتم رنگ کن

اوهوع مامانم چه اوپن ماید شده صدای سامیار دوباره و دوباره پیچید تو گوشم:من از همه رنگ موها حتی قرمز خوشم میاد الی خرمایی رنگ خیلیی مضخرفیه یه پوزخند رو لبم میشینه+نه مامان رنگش عالیه

***

***

لباس پوشیده بودم داشتم میرفتم بازار دیوارای خونه عذابم میداد مامان با بابا تو آشپزخونه نشسته بودن


romangram.com | @romangram_com