#چشمانت_آرزوست_پارت_103
با یه لبخند از سر سفره بلند شدمو رفتم سمت تاپی که اونوره درختا بود اواین تابو که خوردم اشکامو احساس کردم لعنت بهت عوضی که تو این دوماه کذایی کل زندگیمو نابود کردی،آخه چی از جونم میخواستی درسته قبلا دختر شیطونی نبودم ولی انقدرم تو خودم غمگین نبودم نامرد یه دفعه ای تاپ وایستاد تا اومدم اشکامو پاک کنم ساغر اومد
-تانیا تانیاچرا گریه میکنی دردت تو جونم،غچی شده که گل خندون من پژمرده شده،آخه چشیده
دوستم مطمئنا اگه مادر میشد سنگ تموم میذاشت برای کوچولوش
از تاپ بلند شدمو رفتم تو بغلش
ساغر:ساغر برات بمیره اخه چته
آروم یه خدانکنه زمزمه کردم
-راستی آزمایشاتو بردم پیش دکتر،هیچیت نیس،اصلا مریض نیستی خدارو شکر
کجایییی عزیز دل،اون آشغال بهم گفت مریض نیستم که ای کاش بودمو تا الان تموم کرده بودم،یه لبخند الکی تحویلش دادم و بعد شستن صورتم با اون شلنگی که مال آبیاری درختا بود رفتیم سمت بقیه
خاله سیمین:تانیا،خاله یه چیزیو احساس نمیکنی
با تعجب به خاله نگاه کردم
+چیو احساس نمیکنم
-اینکه دیگه لباسات تو تنت زار میزنه
+چرا اتفاقا،فردا چهارتایی بریم خرید ،دلم برای همتون تنگ شده
romangram.com | @romangram_com