#چشمان_نفرین_شده_پارت_95
دنبال جوابی میگشتم تا فعلاً از سر بازش کنم.
دوباره گفت:
- رفته بودی دانشگاه؟
هول شدم و گفتم:
- آره یه کاری داشتم رفتم.
- دوباره داری میری؟ ... حالا چرا اینقدر هولی؟
در حالی که از سوالهایش کلافه شده بودم با اوقات تلخی گفتم:
- یه کاری برام پیش اومده، حالا برمیگردم برات تعریف میکنم.
بنفشه که دلخور به نظر میرسید اخم کرد و روی تخت نشست. بعد با طعنه گفت:
- آهان حتماً مهرداد خان منتظرته که اینقدر عجله داری. برو برو زودتر به قرارت برس مزاحمت نمیشم.
- این چهجور حرف زدنه آخه بنفشه؟
romangram.com | @romangram_com