#چشمان_نفرین_شده_پارت_86
- این کلاس رو با ما نداره... میگم بچهها من میرم دستشویی زود برمیگردم.
رفت ته سالن و توی راهروی سمت راست ناپدید شد.
انگار حالش زیاد خوب نبود. نگاهم که به سپیده افتاد از فکر بنفشه آمدم بیرون. انگار سپیده امروز حسابی رفته بود روی موج نصیحت. معذب بودم و دنبال راه فرار میگشتم که یکدفعه مهرداد را دیدم که از پلهها بالا میآمد. سرش پایین بود و به نظر میرسید غرق تفکر است. بالاخره ما را دید و به طرفمان آمد. بعد از اینکه با ما احوالپرسی کرد گفت:
- شما اینجا چیکار میکنید؟
گفتم:
- منتظر بنفشهایم که بیاد تا بریم سر کلاس. تو اینجا چیکار میکنی؟
- یه کاری داشتم اومدم دانشگاه.
مهرداد کمی این پا و آن پا کرد بعد رو به من گفت:
- کالی میشه چند دقیقه بیای کارت دارم.
ناچار به سپیده گفتم:
- سپیده جان، بنفشه که اومد شما برین سر کلاس، من هم بعداً خودم میام.
romangram.com | @romangram_com