#چشمان_نفرین_شده_پارت_84


- تو چی گفتی؟

- گفتم فردا امتحان زبان دارم، نمی‌تونم.

- خوب کاری کردی. حالا می‌خواست کلی وقتت رو بگیره که از امتحانت بیفتی. این‌ها همه‌شون عین همن، سوءاستفاده‌گر!

از این حرفش جا خوردم؛ ولی او بی‌اعتنا به حالات من رفت توی خوابگاه و مرا همان‌طور مبهوت جلوی در، جا گذاشت.

***

من و سپیده توی سالن منتظر بنفشه مانده بودیم تا این آخرین کلاس ترم را هم بگذرانیم و خلاص.

سپیده که انگار می‌خواست چیزی بگوید و دست دست می‌کرد، بالاخره به حرف آمد و گفت:

- کالی چند روزه می‌خوام یه چیزی بهت بگم می‌ترسم از دستم ناراحت بشی.

در حالی‌که کنجکاو شده بودم گفتم:

- بگو قول میدم ناراحت نشم.

- راستش در مورد مهرداده. فکر می‌کنم روابطتون داره جدی میشه. می‌خواستم بگم تو رفت و اومدتون بیشتر مراقب باش. این روزها نمیشه به کسی اعتماد کرد.

romangram.com | @romangram_com