#چشمان_نفرین_شده_پارت_73


فضای دلنشین رستوران به سرعت حالم را خوب کرد. مهرداد مثل دفعه‌ی پیش خیلی باحوصله غذا می‌خورد. یک‌بار در حالی که حواسش نبود دستش را برد طرف پیشانی‌اش.

بعد که به خود آمد گفت:

- هنوز به موی کوتاه عادت ندارم.

ناخودآگاه گفتم:

- موی بلند هم خیلی بهتون می‌اومد.

لبخند زد. خودم از حرف نسنجیده‌ی خودم خجالت کشیدم.

مهرداد سعی کرد جو را عوض کند.

- به نظرم شما زیاد به خونواده‌تون سر نمی‌زنید؟

- چه‌طور؟

- آخه ندیدم سر کلاس غیبت کنید. الان هم که آخر هفته‌ست مثل بعضی از بچه‌ها نرفتید خونه.

از قبل تصمیم گرفته بودم درباره زندگی خصوصیم زیاد حرف نزنم ولی نفهمیدم چه‌طور شد که گفتم:

romangram.com | @romangram_com