#چشمان_نفرین_شده_پارت_49


در حالی که سعی می‌کرد نخندد گفت: هیچی نیست، وقتی تعجب شما رو دیدم یاد حرف یکی از بچه‌ها در مورد جزوه گرفتن از خانوم‌ها افتادم.

دوباره خندید، این بار من هم خندیدم؛ ولی سعی کردم نیشم را ببندم و گفتم: اگه به نظرتون جزوه گرفتن از خانوم‌ها این‌قدرخنده داره چرا می‌خواین از من جزوه بگیرین؟

این دفعه جدی گفت: اولاً که من نگفتم جزوه گرفتن از خانوم‌ها خنده داره، گفتم یاد حرف دوستم افتادم حرف اون بود که خنده‌دار بود. دوماً من توی کلاس کسی رو جز شما نمی‌شناسم.

بی‎فکر گفتم: ولی امروز که به نظر می‌اومد خیلی‌ها رو تو کلاس می‌شناختید.

لبخند زد و گفت: انگار شما حواستون حسابی به کلاسه. پس باید جزوه‌هاتون کامل باشه.

فهمید که حواسم به او بوده. عجب سوتی شد. سعی کردم جمعش کنم.

- اتفاقاً من سر کلاس زیاد حواسم جمع نیست، شمایین که حواستون بیشتر به کلاسه و همیشه در حال نوشتن حرف‌های استادین.

گند زدم. آمدم ابرویش را درست کنم زدم چشمش را هم کور کردم.

لبخندش پهن‌تر شد و گفت: دیدین گفتم شما حواستون بیشتر از من به همه‌ی کلاسه.

نمی‎دانستم باید چه غلطی بکنم. دیدم بهتر است حرف را عوض کنم.

- البته طبیعیه سر کلاس نیک‌سرشت آدم حواسش به کلاس باشه؛ چون منتظره یه حرکت از دانشجو ببینه و همون رو بهونه کنه و حالش رو بگیره. شما هم حتماً باهاش آشنایی ندارین وگرنه این‌قدر سربه سرش نمی‌ذاشتین.

romangram.com | @romangram_com