#چشمان_نفرین_شده_پارت_146
بابا گفت:
- حالا این بنده خدا کی هست؟
عمه سیمین گفت:
- آقا رحیم. همون که اگه یادتون باشه خونهی شما رو خرید. آقا رحیم ...
مامان پرید وسط حرفش.
- اون پیرمرده گورش کجا بود که کفنش باشه! هنوز بابت همون خونهی ما به خلق الله بدهکاره!
عمه سیمین رو به مادرم با عصبانیت گفت:
- مگه من گفتم برای خودش میخواد.
بعد رو به پدرم ادامه داد:
- آره داداش، داشتم میگفتم... آقا رحیم یه خواهرزاده داره که توی تهرون زندگی میکنه، طفلک مادرش مریضه، انگار ریهاش مشکل داره میخواد آخر عمری بیاردش یه جای خوش آب و هوا، به آقا رحیم گفته اگه خونهی خوب پیدا کرد بهش معرفی کنه. اون هم خونهی آقاجون رو معرفی کرده.
عمه زرین دنباله حرف عمه سیمین را گرفت.
romangram.com | @romangram_com