#چشمان_نفرین_شده_پارت_128


- مهرداد کادویی که امروز بهم دادی از هر کادوی دیگه‌ای که توی عمرم گرفتم ارزشمندتره.

با خوش‌رویی گفت:

- دیگه داری غلو می‌کنی! دلم می‌خواست بهترین کادوی دنیا رو برات بخرم؛ ولی خُب شرایط بد پیش رفت.

- نه باور کن این‌طور نیست، ارزش این کادو به ارزشیه که تو برای من قائل شدی، برای منی که ناراحتت کرده بودم، این همه وقت گذاشتی. هیچ وقت فراموش نمی‌کنم.

مهرداد بشقاب کیک را به سمت خودش کشید و گفت:

- حالا با این وضع ما کیک بخوریم یا خجالت؟!

با دقت نگاهش می‌کردم. چشم‌هایش می‌درخشید و صورتش گل انداخته بود. حواسش به کوفتگی دستش نبود و وقتی سعی کرد چنگال را به سمت دهانش ببرد، صورتش از درد جمع شد.

- مهرداد بابت قضیه‌ی بنفشه می‌خواستم بگم که ...

حرفم را قطع کرد و گفت:

- بیا دیگه در موردش حرف نزنیم.

لبخند زدم و گفتم:

romangram.com | @romangram_com