#چشمان_نفرین_شده_پارت_118
از رو نرفت و گفت:
- مردم چهقدر بیملاحظه شدن.
رسیدم جلوی در. گفتم:
- ماشینت کجاست؟
بحواس گفت:
- نمیدونم! من رو که آوردن بیمارستان. اون رو هم نمیدونم چیکارش کردن، لابد بردن پارکینگ.
- پس راه بیفت بریم.
با بدخلقی گفت:
- کجا بریم؟ من همینجا یه دربستی میگیرم میرم دیگه.
بیشتر از این طاقت نیاوردم و به او توپیدم:
- مگه نمیبینی راهپیماییه! خیابون رو بستن. باید تا خیابون بعدی بری تا بتونی ماشین بگیری. فکر نکن من هم خیلی دوست دارم دنبالت راه بیفتم! اگه میبینی اینجا موندم و دارم قیافهی نحست رو تحمل میکنم بهخاطر اینه که مسئولیتت رو قبول کردم، ممکنه یه وقت تو شلوغی حالت بد بشه. تا سر خیابون باهات میام بعد یه ماشین برات میگیرم برو هر جا میخوای. شما رو به خیر و ما رو به سلامت.
romangram.com | @romangram_com