#چشمان_نفرین_شده_پارت_116
رفتم چند تا فحش آبدار بارش کنم که صدای زنی توجهم را جلب کرد.
- سلام، ببخشید شما آقایی به نام مهرداد صداقت میشناسید؟
- بله !
- من از بیمارستان تماس میگیرم. ایشون تصادف کردن... آخرین شمارهای که باهاش تماس گرفتن شمارهی شما بوده. لطفاً ...
وسط حرفش پریدم.
- حالش چهطوره؟
- حالشون خوبه. لطف کنین زودتر تشریف بیارین بیمارستان.
تماس را قطع کردم. اصلاً نفهمیدم چهطور آماده شدم و بیتوجه به نیمروی سوخته پریدم توی خیابان.
خیابان را بهخاطر راهپیمایی بسته بودند و نمیتوانستم ماشین بگیرم. انداختم توی پارک و تا ایستگاه مترو دویدم. توی آن شلوغی با فلاکت خودم را به بیمارستان رساندم.
خانم داخل باجهی پذیرش که معلوم بود اهل شوخی و خنده است، حال زار مرا که دید گفت:
- چه خبرته؟ چرا این ریختی شدی؟ نگران نباش چیزیش نیست. توی اتاق صدودهه.
romangram.com | @romangram_com