#چشمان_نفرین_شده_پارت_103


***

بعد از امتحان ریاضی رفتم تا گوشه‌ای پیدا کنم و منتظر بنفشه و سپیده بمانم. نگاهم به نیمکتی افتاد که همیشه با مهرداد روی آن می‎نشستیم. از آن روز توی کافی‌شاپ سایه دیگر ندیده بودمش. توی این مدت فقط می‌آمدم دانشگاه امتحان می‌دادم و می‌رفتم که البته با این وضع اگر نمی‌آمدم سنگین‌تر بودم.

نیمکت خالی نبود و دختری روی آن نشسته بود که سرش را توی گوشی‌اش فرو برده بود. نزدیک‌تر که شدم صورت یاسمن رئیسی را تشخیص دادم. مرا که دید با هم دست دادیم و من کنارش نشستم. پرسید امتحان چه‌طور بود؟

جواب دادم:

- افتضاح. تو چی‌کارکردی؟

- بد نبود.

- پس معلومه راضی هستی. مثل این‌که جزوه‌ی بنفشه که گرفتی حسابی به‌دردت خورده؟

خندید و گفت:

- من جزوه‌ی بنفشه رو بگیرم؟ یعنی آدم سربه‌هواتر از بنفشه پیدا نمی‌کنم که جزوه‌اش رو بگیرم.

روی نیمکت وا رفتم.

- آخه چند تا از بچه‌ها اومدن ازش جزوه گرفتن، گفتم شاید تو هم گرفتی.

romangram.com | @romangram_com