#چشمان_آتش_کشیده_پارت_91

به محض شنيدن قيّم، پقي زدم زير خنده و گفتم :

_شوخي خوبي بود دانکن، قيّمم!

وقتي حسابي خنديدم سرم‌و بالا آوردم که هردو جدي و بدون ردي از شوخي نگام کردن. خنده‌ام ماسيد و چشمام گرد شد. مگه مي‌شه؟ يعني اين همونيه که وقتي سه سالش بود سرپرستيش ر‌و به عهده گرفته؟ اين که به زور مي‌خوره بيست‌و دو سالش باشه. چطور ممکنه قيّمِ دانکن باشه ؟ _چطور ممکنه؟

دانکن دهن باز کرد تا جواب بده که صداي اون پسره يا همون يوهان بلند شد.

- من دانکن‌و براي اولين بار وقتي نوزده سالم بود ديدم؛ براي کريسمس به بهزيستي " رِد گِرين "رفته بودم تا مبلغي به عنوان هديه‌ بدم که يه پسر بچه سه ساله از پله‌ها افتاد زمين و پوست زانوش شکاف برداشت. به خاطر برف و کولاکي که جاده‌هارو پوشونده بود نمي‌شد ببرنش بهداري و من همونجا زخمش‌و درمان کردم. اينطوري باهاش آشنا شدم و تصميم گرفتم که قيمش بشم، فکر کنم اين جواب سوالتون بوده باشه.

چقدر جدي بود. گفت وقتي نوزده سالش بوده سرپرست دانکن شده. يعني الان سي‌و چهار سالشه؟ ولي اصلا بهش نمي‌خوره. فوق فوقش بيست و چهار سالش نه سي و چهار خيلي عجيبه!



مبهوت دستم‌و جلو بردم که خيلي سرد دست داد. يعني بهش برخورده؟ خوب تقصير من که نيست خيلي عجيب و غير عاديه.

_ متاسفم، قصد توهين نداشتم من فقط يه‌کم شوکه شدم.

سري تکون داد و دستم‌و ول کرد. چقدر يخ بود و همينطور مغرور، به طرف دانکن برگشت و گفت :

_ من مي‌رم سالن.

romangram.com | @romangram_com