#چشمان_آتش_کشیده_پارت_88
نفسم رو رها کردم و دستي به پيشونيم کشيدم.
_صبح اخبار، گزارش يه پسر جوونو داد که به خاطر گاز گرفتگي يه حيوون وحشي روي گلوش، ديشب مرده.
ابروهاشو بالا انداخت و گفت : _خوب، چه ارتباطي به من داره؟
عصبي از خونسرد بودنش گفتم : _اون پسر تو جنگلي که انتهاي خيابون سيترسونه مرده!
اخمي روي پيشونيش شکل گرفت و مردد گفت :
_و تو فکر کردي اون پسر من بودم؟
چه عجب بالاخره فهميد! سري به نشونهي آره تکون دادم که يک مرتبه زد زير خنده. حرصي و متعجب از خندهاش گفتم :
_کجاش خنده داره؟
هين اينکه ميخنديد گفت :
_ تو.. تو اين همه راه رو .. واسه اين اومده بودي ؟ بهتر نبود به جاش زنگ ميزدي؟
romangram.com | @romangram_com