#چشمان_آتش_کشیده_پارت_75
- ديروز آتيش گرفته، بيچاره مايک خيلي ضرر کرد.
_ اوه آتيش چه ساعتي؟
- فکر کنم حدود هفت بود که دودا رو ديدم. شما سفارش کتاب داشتين؟
شوکه سري تکون دادم و گفتم :
_نه ممنون.
مبهوت از مغازه بيرون رفتم و کنار دانکن که خيره به چوباي سياه و جلد سوختهي کتابا بود، ايستادم.
_ گفت ديروز آتيش گرفته حوالي هفت.
با شنيدن ساعت برگشت و نگام کرد. نگاش عجيب و نافذ بود.
- همون ساعتي که تو يادت نمياد!؟
_ آ..ره
romangram.com | @romangram_com