#چشمان_آتش_کشیده_پارت_70


پشت اشلي ايستادم که برگشت سمتم. بي حوصله و عصبي بود. اشاره‌اي به صورتش کردم و گفتم : _چي شده؟

ابروهاش بهم نزديک شد و لباش ر‌و باز کرد :

_ تو اين هفته کلاس ميرشان تشکيل نمي‌شه.

_ چـي نمي‌شه؟ چرا؟

- چه ميدونم؛ انگار يه مشکلي داره بايد بره آلمان، اين هفته کلاسش تشکيل نمي‌شه و هفته‌ي بعد سه روز پشت سرهم جبراني مي‌خواد بذاره.

اوه سه روز پشت سر هم با اون از اين بدتر نمي‌شه .

_ کسه ديگه‌اي نيست به جاش بياد؟

شونه‌هاش‌و عصبي پرت کرد بالا و گفت :

_نه




romangram.com | @romangram_com