#چشمان_آتش_کشیده_پارت_53

با گيجي جواب دادم :

_کتابخونه، چطور مگه؟

- عزيزم..من..امشب نمي‌تونم..بيام . متاسفم . مي‌توني..تنها..بموني؟ يا به يکي.. از دوستا..ت بگو شب‌ رو پيشت.. باشه .

ابروهام تو هم رفت و نگام به زمين خورد.

_ اوه تنها!

چرخي زدم و ادامه دادم :

_آره مي‌تونم، اشکالي نداره. ماري که هست؟

- نه ماري..رفته پيش ..دخترش سايمون.. هم رفته براي تعمير.. ماشين ، معلوم نيست ..کي بياد.

ماري کي رفت نفهميدم؟

_من مي‌تونم، تنها بمونم مشکلي نيست.

- پس عزيزم..مراقب باش.. خدافظ

romangram.com | @romangram_com