#چشمان_آتش_کشیده_پارت_4
_متأسفم امروز جِيْک و کريس مرخصي بودن و فقط تو امروز شيفت داشتي، به خاطر بارون هم خطوط قطع شدن و نتونستم باهات تماس بگيرم.
نفسم رو کشدار رها کردم تا کمي از عصبانيتم فروکش کنه. ليوان قهوهرو تو سطلي که کنار در وروديه پرت کردم و به بخارايي که رويشيشه نقش بسته بود، نگاه کردم. سوييچ رو تو مشتم فشار دادم و در ماشينو باز کردم.
قبل اينکه ماشين رو راه بندازم نيک دويد سمتم. شيشه رو پايين کشيدم که گفت :
_ نقشهرو فراموش کردي.
با گرفتن نقشه سري براش تکون دادم که برگشت تو اداره . نقشهرو باز کردم و دنبال خيابون سيترسون گشتم.
اوم فکر کنم تا اونجا بيشت دقيقهاي راه باشه. سوييچ رو جازدم و راه افتادم.
صداي برف پاک کن سکوت ماشين رو ميشکست، چراغ جلوي ماشينو زدم تا بهتر بتونم ببينم. به خاطر بارون آسمون تيره و خاکستري شده بود و ديدنو مشکل ميکرد. با فرو رفتن ماشين تو گودال، سرم با سقف برخورد کرد. عصبي فحشي دادم و به بيرون نگاه کردم. لعنتي ماشين گير کرده بود. فشار بيشتري به پدال آوردم که نتيجهاش فقط گلي شدن بدنهي ماشين بود . کمربندو بي حوصله باز کردم و از تو داشبورد چراغ قوهرو برداشتم. نقشهرو تو جيب بارونيم فرو کردم. کناراي جاده تک و توک درخت بود، پس تا جنگل نبايد زياد فاصله داشته باشم. شايد فقط چند مايل. درو که باز کردم صداي بارون واضح و بلند شد. با احتياط چکمهام رو از روي گدال رد کردم و درو بستم. با ديدن چرخ عقب ماشين که تو گدال کامل فرو رفته بود لبام رو جمع کردم، يقهي بارونيمو صاف کردم تا کمتر خيس بشم و کمي هم گرم.
کنار جاده حرکت کردم و نور چراغ قوه رو جلو انداختم. اصلا دلم نميخواست خودمم تو گودال فرو برم. بعد ده دقيقه پياده روي جنگل تاريک رو ديدم. نورو روي برگاي خيس و بزرگ درختاي کاج انداختم.
خوب بهتره يهکم برم جلوتر. با اين فکر دستم رو به تنهي خيس شدهي درخت زدم و به کمکش از روي تيکه سنگي رد شدم. بوتههاي زيادي اطرافو پر کرده بود. از کنار يکيشون که رد شدم شلوارم بهش گير کرد، خم شدم تا شاخهاش رو جداکنم که چند قطره خون اطرافش ديدم. نور چراغو روش انداختم. به نظر تازه مياومد، برگاي بوته مانع از مخلوط شدن آب بارون با خونا شده بود. ولي چرا لخته نشدن؟ اين نميتونه امکان داشته باشه. از اينجا تا شهر يک ساعت راهه و با توجه به اين بارون از زماني که اون زن تماس گرفته تا برسم دوساعتي گذشته. پس چرا خونا لخته نشدن؟
romangram.com | @romangram_com