#چشمان_آتش_کشیده_پارت_33



دست چپش‌و به طرف سمتي که اومده بودم (يعني پشت سرم) اشاره زد و گفت :

_بهتره بريم اتاق من.

همونطور که کنارش قدم برمي‌داشتم، زير چشمي چهره‌اش‌و تجزيه و تحليل مي‌کردم چشماي عسلي تيره با رگه‌هاي سبز، ابروهاي سياه و موهاي لخت خاکستري صورتش به طور قابل توجه‌اي بدون خط مونده بود فقط کنار گوشه‌هاي چشمش دوتا خط چين انداخته بودن. پليور قهوه‌اي روشن با شلوار کتون قهوه‌اي تيره رنگي به تن داشت که با کفشاي ورنيش کاملا ست بود. قد بلند و کشيده، با قدماي محکم و بدون ذره‌اي خميدگي راه مي‌رفت. مي‌شه نتيجه گرفت که قد بلند و هيکلم به خانواده پدريم کشيده شده. قيافه‌اش که از دفعه‌ي قبلي هيچ تغييري نکرده و بايد اعتراف کنم حتي بهترم شده!

با توقفش جلوي در ايستادم. اتاقش تقريبا نزديک پله‌ها بود. بعد مکثي بازش کرد و کنار ايستاد تا اول برم تو، آهسته و قدم زنان پا روي پارکت ابريشمي سياه سفيد اتاقش گذاشتم. ولي اول از همه گرماي مطبوع شومينه به صورتم خورد و پوستم لمسش کرد. اتاق نسبتا بزرگي بود، رو به روي در ميز کار مشکي رنگي بود که با آرامش پشتش نشست و رو صندلي چرخ دارش جا گرفت. رو به روي ميزشم مبلاي چرم L شکل چيده شده بود. روي نزديک ترينشون به ميز نشستم و پا روي پاي ديگه‌ام انداختم. دستاش‌و گره زد و روي ميز گذاشت. طرف ديگه‌ي اتاق کتاب خونه‌ي بزرگي قرار داشت که تمام ديوارو پوشش ‌مي‌داد. واو خدا مي‌دونه چه قد کتاب اون توعـه.

- عزيزم، هفته‌ي پيش مدارکت‌ رو تحويل دانشگاه دادم. فقط خودت بايد براي امضاي يه سري پرونده بري دانشگاه؛ همونطوري که دوست داشتي تو دانشگاه مورد علاقه‌ات و رشته‌ي محبوبت. براي رفت و آمدتم يه ماشين در نظر گرفتم، فردا صبح قبل رفتن سايمون ميارتش. اگه خوشت نيومد کافيه بگي.

علنا دهنم بسته شده بود. فکرش نمي‌کردم. اوه يعني واقعا فردا رسما مي‌تونم برم دانشگاه؟

_ اوم، اين خيلي عاليه. نمي‌دونم چي بگم.

- لازم نيست چيزي بگي عزيزم. فقط موفق شو و تو رشتت بهترين باش. من مي‌رم بيرون يه سر به شرکت مي‌زنم.

اگه به چيزي احتياج داشتي به ماري بگو، عصرونه‌ام نيم ساعت ديگه سرو مي‌شه.

اين يعني محترمانه برم ديگه

romangram.com | @romangram_com