#چشمان_آتش_کشیده_پارت_28


_ من آنيدا مشايخي هستم.

چه قد چيزم من، چرا فارسي گفتم بهش!؟

سريع اومدم درستش کنم و انگليسي بگم که در کمال تعجب و بهت من گفت :

_ خوش آمديد خانوم مشايخي من سايمون راننده‌ي شخصيه آقاي ريتسان هستم (مشخصات اصلي بهادر خان پيتر ريتسانِ وقتي که اومدن ايران عوض کردن و شد مشايخي)

سرم ر‌و شگفت زده تکون دادم. خيلي عجيبه، چطور فارسي بلده؟

_ممنون و خوشبختم.

همزمان که با دستش چمدونم‌ رو گرفت، گفت :

_ لطفا از اين طرف.

پشت سرش با همون شگفتي و تحير حرکت کردم که به ماشين سياه رنگي رسيديم. چمدون‌و تو صندوق جا داد و درو برام باز کرد ‌‌: _بفرماييد خانوم مشايخي.

چشمام بين دره باز شده و سايمون چرخ خورد، و حدود صدتا يا شايدم هزارتا سوال تو مغزم پيچ و تاب خوردن . وقتي تو ماشين نشستم يادم اومد هنوز با مامان تماس نگرفتم. اومم بايد يه سيمکارت جديد براي خودم بگيرم.


romangram.com | @romangram_com