#چشمان_آتش_کشیده_پارت_181

_جدا؟ مطمئني به خاطر من اون بيمارستان‌و انتخاب کردي؟

اخم ريزي از لحن تمسخر آميزش رو پيشونيم شکل گرفت. براي چي اين طوري مي‌کنه؟

_ منظورت چيه؟

صورت سفيد و رنگ پريده‌اش‌و جلو آورد و با لحن ترسناکي گفت : _احيانا به خاطر يوهان نبوده؟

يک قدم عقب رفتم و براي يک ثانيه از انتخاب اون بيمارستان پشيمون شدم. نفسم‌ رو حبس کردم که چشماي سياهش شروع کرد به درخشيدن. وقتي ديد جوابش‌ رو نميدم، عقب رفت و با بي حسي گفت :

_بهتره زياد به اون نزديک نشي.

قبل اينکه از کلاس بره بيرون باصداي لرزون و مرتعش شده گفتم _ تو مشکلت با يوهان چيه؟

از بالاي شونه‌اش نگاه تيزي بهم انداخت و سريع رفت بيرون. پوف چرا اينطوري کرد؟ اين اولين باريه که دانکن ر‌و عصبي مي‌بينم و اين شکلي باهام رفتار کرده و دليلش هم احتملا يوهانِ، نمي‌تونم درک کنم، مگه اون چي‌کار کرده؟ دانکن خيلي کم درباره‌ي يوهان حرف مي‌زنه و طوري رفتار مي‌کنه که انگار براش اهميتي نداره شايد رفتار دانکن به خاطر شايعاتيه که مربوط به خانواده‌ي اندريکه و دامن گيرش شده باعث شده اون شکلي واکنش نشون بده. يعني ممکنه رفتارش به خاطر شايعات باشه؟ اه چرا گفت نزديک يوهان نشم؟ لعنتي مخم داره مي‌ترکه اوايل براي سر درآوردن از کار دانکن، نزديکش شدم. ولي بعد آشنايي با يوهان و رفتاراي عجيبش، به کل فراموشش کردم. و حالا بدون هيچ نتيجه‌اي از کاراي يوهان، دانکن رفتار عجيب نشون مي‌ده.اين دوتا مرموزترين آدمايي هستن که تو عمرم ديدم و هر طور که شده بايد سر از کارشون در بيارم. هم درباره‌ي نفرت پنهان دانکن نسبت به يوهان و هم چشماي سرخ اون شب!

وقتي کنار ماشينم رسيدم يوهان تو ماشينش نشست؛ دانکن هم پوزخندي نثارم کرد. بي توجه به دانکن سوار ماشين شدم و پشت سرشون حرکت کردم. رفتار دانکن برام سنگين بود و مبهوت کننده. بي حوصله و براي خلاصي از فکر و خيال، ضبط‌و روشن کردم که صداي آهنگ ملايمي تو ماشين پيچيد.



بعد رد کردن سه تا چهار راه که يک ساعتي طول کشيد، به بيمارستان رسيديم. با پارک کردن ماشين نگاهي به نماي بيرونش انداختم. بزرگ بود و همينطور زيبا.

romangram.com | @romangram_com