#چشمان_آتش_کشیده_پارت_171

- به هر حال هيچ کس حرفت‌و باور نمي‌کنه.

جوابش‌ رو ندادم و به بيرون از شيشه نگاه کردم بعد سکوت کوتاهي گفتم :‌

_ پدربزرگم زنگ نزد؟

- نه قبلش خودم تماس گرفتم و گفتم پيش من مي‌موني.

با حرفش خجالت کشيدم. اوه حالا من به بهادر خان چي بگم؟ هرچند اون اروپاييه و چيزي نمي‌گه، ولي بازم خيلي ناجوره

تو شماره‌ي اون ر‌و از کجا داشتي؟

نگاهي بهم انداخت و بي تفاوت گفت :

_ از گوشيت.

ابروهام ر‌و بهم نزديک کردم و گفتم

_ چطور جرئت کردي بدون اجازه به گوشيم دست بزني؟ اصلا شايد گوشيم رمز داشت، چرا ..

وسط حرفم پريد و گفت

romangram.com | @romangram_com