#چشمان_آتش_کشیده_پارت_147
آروم و زمزمهوار گفت :
_ بايد از من فاصله بگيري.
مثل خودش آروم گفتم :
_ چرا؟
- چون من خطرناکم، بهت آسيب ميزنم.
نگاهي به صورتش انداختم و ناخودآگاه گفتم :
_نه تو بهم آسيب نميزني.
ابروهاش کمي بهم نزديک شد و گفت :
_آنيدا.. من نميتونم...
با مکثي که کرد، قلبم تند تند تپيد.
_ چي رو نميتوني؟
romangram.com | @romangram_com