#چشمان_آتش_کشیده_پارت_146


_ ولم کن، مي‌خوام برگردم خونه‌ام

- فکر نمي‌کني زوده؟

_ زود؟



قبل اينکه اجازه‌ي جواب دادن بهش بدم پوزخندي زدم و با غيض گفتم :

_تو طوري رفتار مي‌کني که انگار از اينکه اينجام ناراحتي؛ رسمي و کوتاه حرف مي‌زني. خشک و سرد برخورد مي‌کني. ببين اگه از اينکه اينجام ناراحتي، خيلي ساده مي‌توني بهم بگي مطمئن باش خيلي زود مي رم. با شونه‌ي چپم فشاري بهش وارد کردم تا رهام کنه که محکم‌تر گرفتتم. نفسم‌ رو از روي حرص رها کردم و گفتم :‌

_ تو تکليفت با خودت معلوم هست چيه؟

- من .. من اوني نيستم که فکر مي‌کني.

با مکث سرم‌ رو چرخوندم و به چشماش که براق و درخشان بودن، نگاه کردم.

_منظورت چيه ؟


romangram.com | @romangram_com