#چشمان_آتش_کشیده_پارت_145
_دانکن هنوز نيومده؟
- نه.
لحنش به شدت سرد بود و باعث شد تو خودم جمع بشم.
_ خوب، حالت خوبه؟ دستت..
قبل اينکه جملم رو تموم کنم، وسط حرفم پريد و جدي گفت : _خوبم.
تقريبا از اينکه اومدم پشيمونم کردش.
پوست لبمو جويدم و آروم گفتم : _چرا ديگه دانشگاه نيومدي؟
- کاري برام پيش اومد.
کوتاه و مختصر بهم جواب ميداد. حس اضافي بودن داشتم، براي همين تصميم گرفتم برم تا اينکه به زور بمونم. به طرف کاپشن و کلام رفتم که يک مرتبه دستم از پشت کشيده شد و همزمان صداي يوهانو کنار گوشم شنيدم.
- کجا مي ري؟
نفسم رو بلند رها کردم. چطوري به اين سرعت پيشم اومد؟ از پشت تو بغلش بودم و انگشتاش کمرم رو ميفشرد.
romangram.com | @romangram_com