#چشمان_آتش_کشیده_پارت_142


_نمي‌دونم، بايد از خود يوهان بپرسي.

اين دقيقا همون جوابي بود که دانکن بهم داد.

ابروهاش ر‌و کمي بهم نزديک کرد و گفت :

_ اون شايعات بهش مربوط مي‌شه مگه نه؟

اوه دوباره شروع کرد. شونه‌هاش‌و گرفتم و آهسته به طرف کلاس هل دادمش و تو همون حال گفتم :

_ تو هنوز دست از شايعات مسخره برنداشتي؟ اونا يه مشت خرافاتِ همين

نفسش‌ رو حرصي فوت کرد و روي نزديک ترين صندلي کنار در نشست منم کنارش جا گرفتم و به بيرون از پنجره نگاه کردم، که استاد اومد تو.



وقتي کلاس تموم شد؛ استاد گفت : _به مدت دو هفته براي آزمايش انواع به خصوصي از باکتري بايد به بيمارستان بريد. چون تعدادتون زياده، همگي نمي‌تونيد يه بيمارستان باشيد. چنتا آزمايشگاه مختلف با دانشگاه هماهنگ شده.

ورقه‌ي A4 رو روي ميز گذاشت و ادامه داد :


romangram.com | @romangram_com