#چشمان_آتش_کشیده_پارت_140


_ چطوري جک؟

جک : ممنون، خوشحال شدم ديدمت. من ديگه مي رم جوليا بعدا مي‌بينمت. به محض دور شدن جک گفتم :

_ تو و اين پسره زياد بهم نزديک شدينا

لبخند ريزي زد و گفت :

_ پسر خوبيه. لبام ر‌و يه طرفي کردم و گفتم :

_اهوم و همينطور پولدار. چشماش‌ رو تو کاسه چرخوند و گفت : _بيخيال، از قراري که با استاد داشتي بگو.

نمي‌خواستم اتفاقي که تو کافه افتادو بگم، براي همين خيلي معمولي گفتم :

_ فقط بهم پيشنهاد يه قهوه داد.

- همين؟

_چيز ديگه‌اي انتظار داشتي؟


romangram.com | @romangram_com