#چشمان_آتش_کشیده_پارت_134
_براي اينکه باهم ببيننمون.
لبخند کمرنگي زد و گفت :
_ نه مشکلي ندارم، تا تو به دوستت بگي من مي رم دفتر.
_ باشه .
راهش رو به طرف دفتر مديريت کج کرد و رفت. پوف کوتاهي کشيدم. بعد دو هفته رفتارش کمي عجيب نيست؟ سرم رو آهسته تکون دادم و به جوليا زنگ زدم.
_ الو جوليا
- آنيدا، کجايي؟
_ اينو من بايد بپرسم . چرا وقتي رفتي صدام نکردي؟
- استاد ازم خواست.
_ چي؟ منظورت چيه ؟
romangram.com | @romangram_com