#چشمان_آتش_کشیده_پارت_129
_نه، با جوليا ميرم. گفت مياپ دنبالم.
- خيلي خوب، ماشينت رو ميگم سايمون درست کنه.
_ ممنون.
سريع صبحانهام رو خوردم و براي تعويض لباس به اتاقم رفتم. پيراهن بافتِ صورتي با شلوار کتون مشکي پوشيدم. موهامم دم اسبي جمع کردم و با گذاشتن کلاه سفيد بافتني روي سرم که باعث گرم موندن مخم ميشد، به همراه کاپشن مشکي و کولهام، رفتم بيرون. تک زنگ جوليا وقتي از پلهها پايين ميرفتم، باعث شد عجله کنم.
وقتي تو ماشين نشستم کاپشنم حسابي از برف خيس شده بود.
- سلام آنيدا.
_ سلام، چه خبرا؟
- ديروز جولين برگشت.
_ برادرت؟ چه خوب .
romangram.com | @romangram_com