#چشمان_آتش_کشیده_پارت_111
- بسه، بهتره برگرديم تو ماشين. اينجا چيکار داشتي؟
دنبالش کشيده شدم.
_من پريروز جلوي کتاب خونه پارک کردم؛ ولي هرچي فکر ميکنم يادم نمياد کي برگشتم خونه
- هه به خاطر يه فراموشي داشتي خودت رو تو دردسر بدي مي انداختي دختر جون!
اخمي بهش کردم و گفتم :
_من از عهدهي خودم برميام، لازم نبود دخالت کني.
ابروي چپشو بالا انداخت و گفت : _اگه دخالت نميکردم که الان اينجا نبودي. بهتر نيست به جاي دليل و برهان آوردن، ازم تشکر کني؟
لبامو بهم فشردم و با تمسخر گفتم _ ممنون.
- خواهش ميکنم.
وقتي تو ماشين نشستم، با غيض روم رو برگردوندم و تصميم گرفتم تا وقتي که برسيم لام تا کام حرفي نزنم. براي همين دستام رو تو سينم جمع کردم و جدي و مصمم به بيرون خيره شدم.
romangram.com | @romangram_com