#چشم_سیاه_دوست_داشتنی_پارت_49

با نگرانی نگام کرد و گفت :

ــ اگه باهات سر لج بیوفته بهت نمره نمی ده.

بی خیال گفتم :

ــ جراتشو نداره ! نمی تونه که تو ورقه ام دست ببره! ارغوان ار سر سختیم باز خندید و گفت :

ــ باشه من کوتاه می یام حالا خودت چطوری؟

لبخند زدم :

- خوب !

با ورود فاطمه حرفهایمان همین جا تمام شد ، چون فاطمه با شور و حال همیشگی اش هیکل تپل اش را روی صندلی سمت چپی ام انداخت و با هیجانی زایدالوصف گفت :

ــ وای تو خیلی باحالی نورا! اصلا عجوبه ای دختر! تا حالا ندیده بودم یکی حال استادی رو به این

تمیزی بگیره. شمس تا آخر کلاس داشت جلز و ولز می کرد و به بقیه دانشجوها گیر می داد.

ارغوان اخم کرد و گفت :


romangram.com | @romangram_com