#چشم_سیاه_دوست_داشتنی_پارت_38

ــ واقعا ممنونم ولی خودم می رم. امروز باید برم شرکت و مسیرش اصلا به مسیر شما نمی خوره. ارغوان زود بازوم را گرفت و گفت :

ــ عیبی نداره بیا اول تو رو می رسونیم ،دیرت می شه ها !

ــخودم می رم ارغوان جان. با اتوبوس مسیر کوتاه تره.

ارشیا بی توجه به تعارفات ما به سمت ماشینش رفت و در همان حال گفت :

ــ بهرحال من امروز می خوام شما رو برسونم ؛ پس تعارف تیکه پاره نکنین و زودتر سوارشین .

ارغوان بهم زل زد و گفت :

ــدیگه نه نیار ، داداش ارشیام ناراحت می شه.

به پاس تمام لطف هایی که در حقم روا داشته بود، کوتاه امدم و نفسم را به شدت فوت کردم بیرون و گفتم :

ــ از دست تو ارغوان.

لبش به لبخندی از هم باز شد و دست زیر بازوم انداخت و گفت :

ــ وقتی حرف گوش کن می شی بیشتر دوستت دارم.


romangram.com | @romangram_com