#چادر_گلی_پارت_56
حالا چکار کنم؟
کاش از نازگل کمک بگیرم.
و به تبعیت از فکرم صدام رو انداختم رو سرم و با همه توانم صداش کردم:
ـ ناااازگل، بیاااا!
بیچاره نازگل، از ترس مثه جن زده ها با سر اومد تو اتاقم.
ـ چت شد ماهرخ؟!
ـ هیچی، به نظرت چی بپوشم؟
ـ مرض، منو نصفه جون کردی دیوونه، من چه می دونم تو چی بپوشی، گونی بپوش.
کاملا مشخص بود، زورش گرفته. منم غش غش خندیدم تا بیشتر زورش بگیره.
ـ نازگل تورو خدا کمک بده دیگه.
یه خورده چپ چپ نگاه ام کرد و گفت:
ـ ببینم لباسات رو؟
دوباره در کمد رو باز کردم و خودم هم رفتم رو تخت نشستم.
نازگل تک تک لباس هارو با دقت ورق زد و نگاه کرد.
بعد یه کت و شلوار سبز آبی برام انتخاب کرد.
ـ نازگل کاش سبز آبی نپوشم!
ـ چرا؟
ـ چون برای مراسم خواستگاری شهروز هم سبز آبی پوشیدم.
ـ هووو، بمیری دختر. چه ریز بین و با دقتی تو.
ـ ولی یه کت و شلوار دیگه دارم، شلوارش سفیده، کتش سرخ رنگه.
romangram.com | @romangram_com