#چادر_گلی_پارت_41

ـ سلام، اشکال نداره، پیش میاد.



ـ سلام از ماست خانم، شرمندتون شدم حسابی، اجازه بدید این دفعه برسونمتون منزل.

ـ مرسی، خونه ی ما همین جاست، همین در سفیده.

و به خونمون اشاره کردم و باز ادامه دادم:

ـ اومده بودم به درخت ها سر بزنم.

ـ از چادرتون مشخصه.

یه خورده هم مِن و مِن کرد و باز گفت:

ـ بهتوه میاد... خیلی!

و سرش رو انداخت پایین.

ـ ممنون، لطف دارید. بفرمایید داخل، درست نیست این جا ایستادیم.

ـ نه ممنون. باید برم کار دارم. خیلی خوشحال شدم دیدمتون، سلام پدر رو برسونید.

ـ چشم حتما.

سوار ماشین شاسی بلندش شد و با یه بوق به معنای خداحافظ رفت.

من هم سریع اومدم داخل و هرچی که تنم بود رو انداختم تو ماشین لباسشویی و خودم هم پریدم تو حمام.



٭٭٭٭٭

شهرام

٭٭٭٭٭




romangram.com | @romangram_com