#چادر_گلی_پارت_33

ـ صبح.

ـ از کجا مطمئنی؟

ـ وا آزمایش دادم خوب.

ـ چه آزمایشی؟

ـ ماهرخ چرا چت کردی یهو؟

ـ می خوام مطمئن شم سرکار نیستم.

ـ بابا سرکار واسه چی؟

ـ نه بگو چه آزمایشی؟

ـ بابا رفتم خودم رو پیش دکترزنان چک کنم ، اونم بعد از معاینه مشکوک به بارداری شد و آزمایش نوشت.

و همین طور که از خوش حالی جیغ می زدم، دو پایی رفتم تو بغلش:

ـ عزیزم، مامان شدنت مبارک. وای محمد بابا شدی بلوط. مبارکه.

یعنی دقیقا انگار به خر تی تاب داده باشن؛ البته بلانسبت من.

مسخره بازی و جیغ زدن های من که تموم شد، ناهار خوردن هم تموم شد.

با نازگل ظرف هارو شستیم و خشک کردیم.

وقتی یه لیوان رو پراز آب می کرد، زود ازش می گرفتم و می گفتم تو حامله ای، چیزای سنگین نباید بلند کنی؛ و غش غش می خندیدیم.

بعداز اینکه یه چایی دبش درست کردم،

سینی چایی رو برداشتم و رفتیم تو سالن که مهدی هم از راه رسید.

ـ مهدی مشتلق بده.

ـ چه خبره؟

ـ حدس بزن.


romangram.com | @romangram_com