#چادر_گلی_پارت_32

ـ بله وبلا، خوب سرما می خوری.

وهمین طور که غر می زد رفت آشپزخونه.



اومدم بگم پس محمد کو که دست درازش رو زیر بینیم زد و هم زمان گفت:

ـ چطوری فندق؟

همین جوری که بینیم رو ماساژ می دادم جواب دادم:

ـ خوبم!

و باهم به آشپزخونه رفتیم.

شروع کردم سر به سر محمد گذاشتن که آره مامان فقط بخاطر شما دوتا ناهار پخته، به ما گشنگی می ده و...!

وسط چرت وپرت گفتن های من مامان یه کف گیر پر کرد و تو بشقاب نازگل ریخت :

ـ بخور مادر، تو دو نفری!

لقمه پرید تو گلوم. اینقدر سرفه کردم که اشک از چشم هام می اومد.

ـ نازگل چی شد مامان، خوبی؟

مامان چی گفت، یعنی چی تو دو نفری. وای باز رو صرفه افتادم.

ـ نازگل تو حامله ای؟

ـ اول جواب مامان رو بده، خوبی؟

صورتم رو پاک کردم و با سر گفتم آره.

ـ نازگل تو حامله ای، بگو دیگه؟

ـ با اجازتون بله.

ـ کی فهمیدی؟


romangram.com | @romangram_com