#چادر_گلی_پارت_31
ـ صدبار گفتم موهات رو خشک کن، سر وگوشت عفونت می کنه.
ـ مامان نمیتونم سشوار بکشم، انگار دارن خفم می کنن.
ـ خوب حوله بپیچ.
ـ مامان خشک شد دیگه، بیخیال.
و به چپ چپ نگاه کردنش ادامه داد.
میز روکه چیدم، دیس برنج رو هم پر کردم.
مامان: دوتا بشقاب اضافه کن.
ـ مهمون داریم؟
ـ محمد و نازگل هم میان.
ـ آها، پس بگو این غذای خوشمزه به چه مناسبته، محمد جونت داره میاد.
ـ وا ماهرخ، تو که حسود نبودی. بعدم من واسه تو غذای خوشمزه درست نمی کنم؟
اومدم جواب بدم که بابا به جای من جواب داد:
ـ نه والا، ما که هرشب داریم تخم مرغ میخوریم.
ـ آی آی آی، بشکنه این دست که نمک نداره.
بحث داغ بود که آیفون زده شد.
ـ تا شما کل کل می کنید من برم در رو باز کنم.
و به سمت در رفتم.
ـ به به به، چه عجب ما داداش و زن داداش جان مان را دیدیم.
ـ سلام بر خواهر شوهر جان، توباز با موهای خیس تو خونه راه افتادی؟
ـ با اجازتون بله!
romangram.com | @romangram_com