#بوی_نا_پارت_64


» مهرداد همونجور که غذاش رو می خورد گفت «

-روضه ي چی؟

» حاج عباس لقمه ش رو قورت داد و گفت «

-روضه ي عمه خانم!

آهان!

-شمام باید بیاي آقا مهرداد!

» مهرداد با خنده گفت «

-با مامان برم؟

-بعله!

» دوباره خندید و گفت «

-شوخی می کنین آقا جون؟

-نخیر!

-آقا جون من برم روضه ي زنونه که رام نمی دن!وگرنه من از خدامه که برم روضه!

-تو این روضه ها رات مید ن!آخه زنونه مردونه س!من خودمم می آم!

» یه لحظه مهرداد مات شد به حاج عباس و بعد گفت «

-آخه آقا جون من با دوستام قرار گذاشتم!

-بیخود قرار گذاشتی!

-بابا جون روضه براي سن و سال شما خوبه نه من!

-روضه براي هر سن و سالی خوبه!عمه خانم گفتن حتما باید مهردادم بیاد!دلش برات تنگ شده!

romangram.com | @romangram_com