#بوی_نا_پارت_30
-حاج حسن اقا واقعا از زیارتتون خوشبخت شدم!انشالله دیدار بعد و زمان بیشتر و آشنایی بیشتر!
-بنده م به همچنین حاج آقا شریف که واقعا نام تون برازنده ي شخصیت تون و گواه اونه!انشالله که آشنایی موجبات
خیر بعدي بشه!
-ان شالله!
-ان شالله!
-خداحافظ شما!
-خداحافظ حاج آقا!
-خدا نگهدارتون حاج آقا!
حاج آقا شریف که بلند شد و رفت،حاج عباس و حاج حسن تنها شدن،حاج عباس تسبیح ش رو دور مچش پیچوند و آروم گفت
-بیغیرت حداقل به آبجیت سر بزن!
» حاج حسن م همونجور که از دور با یه آشنا سلام علیک می کرد آروم و زیر لبی گفت -«
-بیغیرت اونه که تو برادري مال پدر رو می خوره و یه آبم روش!
-من مال حاجی رو خوردم یا تو؟
-تو بی شرف!
-تو بی حیا چی؟اون حجره ي صد و خرده اي متري رو که پنج تاش کردي و فروختی چی؟!
-مال خودم بود،نوش جونم!تو چی؟!پنج هزار متر زمین بهترین جاي شمرون رو درسته قورت دادي که چی؟!
-به نامم بود!حاجی به نامم کرده بود!
-فکر کی بود؟من!من به حاجی یاد دادم پول مردم رو بندازه تو کار!اگه من یادش نداده بودم که الان تفم کف دستت نبود!
-عوضش تو بی شرف منو لو دادي و انداختی گردن ابوالفضل!
romangram.com | @romangram_com