#بوی_نا_پارت_31
-من؟!من؟!هر کی اینو گفته غلط کرده!داري دست پیش رو می گیري پس نیفتی بی آبرو؟وردار نصف پول اون زمین رو بیار تا حلالت کنم که پس فردا با کونه ي پا جون ندي!
-بی همه چیز اینهمه سرم کلاه گذاشتی چشمت هنوز دنبال یه لقمه نون زن و بچه ي منه؟
-یه لقمه نون؟اون کارخونه ت مال منه!مطمئن باش تا از چنگت درنیارم ول ت نمی کنم!
-حیف که حرمت حاجی رو نگه می دارم وگرنه همچین می زدم تو دهن ت که بفهمی احترام بزرگتر کوچیکتر یعنی چی!
-منم حیف که اینجا خونه ي خداس وگرنه حلقومت رو با این دندونام می جوییدم تا دیگه نتونی مال مردم رو بخوري!مال مردم خور!
-تو نزول خور بی شرف به من می گی مال مردم خور؟رسوات کنم تو بازار؟بی وجدان تومنی شیش زار آخه؟
-من نزول خورم؟!حواله ت به همین خونه ي خدا!
-آره!همین تو!خیال کردي نمی دونم فرش رو می فروشی به ده میلیون و زود می خریش به چهار میلیون؟اینطوري کلاه سر خدا می ذاري؟!
-خونه خراب تو چی؟با زد و بند کارخونه ي چند میلیاردي رو خریدي به پونصد میلیون!اون وقت من کلاه سر خدا می ذارم؟!کمرت بزنه اون مکه اي که رفتی!
-بذار این نمازم تموم شه تا حالی ت کنم!
-بزن کمرت!
-تو ام بزن کمرت و برو برس به نزول خوریت که دیر می شه!
با این حرف و تعارفات،هر کدوم شروع کردن با عصبانیت به نماز خوندن و وقتی نماز خوندنشون تموم شد حاج حسن گفت
-حساباتو بکن!نصف پول اون زمین مال منه!یا می دي یا خودم ازت می گیرم!
-بشین تا برات بیارم کچل!خبر نداري!فقط دو هزار مترش رو فروختم!بقیه ش رو می خوام توش برج بسازم!
-بی ابرو اگه من گذاشتم از تو کمترم!
» تو این لحظه خادم مسجد اومد جلو و سلام کرد «
-سلام علیکم حاج اقا عباس!سلام علیکم حاج اقا حسن!قبول باشه!
-قبول حق!
romangram.com | @romangram_com