#بوی_نا_پارت_23
دیگه حاجی خجالت رو کنار گذاشت و گفت
-حجره چی؟
-حجره م باید خرید!دو تا حجره مثل مال خودتون خوبه!بقیه ش رو باید زمین خرید!یه جایی که الان ارزونه و مفت!
-مثلا کجا؟!
-شمرون،فرحزاد طرفاي یونجه زارش!
-شمرون الان گرونه!
-اون ور شمرون که دله دهاته و هیچ خبري نیس خوبه!
-طرف ده؟
-آهان!
-آهان چیه بچه؟
-بعله!
-تو از کجا می دونی؟
-غلامعلی اینا سه سال پیش که مدرسه بودیم می گفت یه تیکه زمین اونجا داشتن که به لعنت حق نمی ارزیده!چند سال اونجا افتاده بوده!بعدش گرون میشه!آقاش میفروشه.دهنه ي بازار باهاش حجره می خره!
-غلامعلی بهت گفت؟
-بعله حاج آقا!تازه خبر دارین مشدي ذکر الله داره اون انباري رو که ته بازار اون آخراس میفروشه؟
-نه!کی به تو گفت؟
--پسرش!می خواد پسر بزرگش رو داماد کنه!خونواده ي عروس براش ضرب الاجل گذاشتن!انبارشم مونده و کسی ازش نمی خره!داره ثلث قیمت می ده!
-یعنی ازش بخرم؟
-بعله حاج آقا!شنیدم گفته اگه براش مشتري پیدا نشه،می خواد پول نزول کنه و عروسی پسرش رو راه بندازه!اون وقت بعدش دیگه نمی شه این قیمت ازش خرید!
romangram.com | @romangram_com