#بت_پرست_پارت_24
اونقدر خوشحال شدم که حد نداشت...هیچ سعی ای هم در پنهان کردنش نداشتم....
زرشک:ساعت نه، خونه جناب رئیس....
اوه اوه چی شده ما قراره بریم خونه جناب رئیس....
رو کردم به حسام یه لبخند گنده زدم....
-ببین من باید برم.... باشه یه وقت دیگه....
قبل از این که پسره بدبخت خداحافظی کنه از اونجا رفتم....حسامو پرت کردم تو بلک لیستم(لیست سیاه)
***
یه سوییشرت سورمه ای رو مانتوم پوشیده بودم...مانتوم سفید بود....یه شلوار جین یخی هم پوشیده بودم...مثل همیشه هم کتونی چسبی....با کوله پشتی یه بنده رو شونه راستم...
زنگو که زدم یه آقایی درو باز کرد...
جناب مهندس یه آیفون نداره؟....بدبخت تکنولوژی ندیده....
اوه اینو....چقدر کچله....
یعنی خیلی کچله....یعنی مو نداره....
romangram.com | @romangram_com