#بت_پرست_پارت_20


پیرمرده دستشو به معنی برو بابا پدر سگ تکون داد

منم یه خنده خوشحال کردم...تو کیفش پانصد داشت...بابا دمت جیز... کاش همون اول کارو تموم کرده بودم تو جیب اون سروانه پول یامفت نمی رفت...

رفتم گوشیمو تحویل بگیرم که دیدم شماره ی منشی شرکت نیما افتاده

ایش این زرشکم بیکاره ها....تف تو روت بیاد نیما دختر به این خوشگلی رو ول کردی زرشکو نشوندی ور دلت....تف تو روت بیاد...اگه الآن جلوی چشام بودی نیما می دونستم چی کا....

مثل اسب از جام پریدم...صدا نیما بود...خدایا سی تا صلوات دیگه بزن به حسابم که نیما منو نبینه....مگه تو الآن تهدیدش نمی کردی؟...من غلط بکنم....

رفتم پشت یه ماشین....نیما همون کت توسی اسپرت خوشگله رو پوشیده بود...ای الهی غزل قربونت نشه که اینقدر خوشگلی....چشم سبز خودمی...

یهو یه مرده سبیلی مو فرفری اومد ....او مای گاد(اوه خدای من)...لنگت تو حلقم...

لُنگو یه تکونی داد و گفت:آبجی حواست هست به عروسک تکیه دادیا... به پا...

به عروسک نگاه کردم...یه پیکان شیری تر و تمیز که هفت هشت تازنگوله هم بهش آویزون کرده بود....

به ماشین اشاره کردمو گفتم:عروسک با اینی؟....

مرده یه گوشه سیبلشو کرد تو دهنشو گفت:این به درخت می گن....

از عروسک جدا شدم....وای... مامانی مواظب خودتو بابایی باش...


romangram.com | @romangram_com