#بغض_غزل_پارت_89

_گریه نمی کنم ،خسته شدم.

نیما براي اینکه اذیتم کنه گفت:اي واي مامانم اینا.

سهیل گفت:اذیتش نکن نیما واگرنه با من طرفی.

_نه بابا،خودش کم زبون داشت تو هم اضافه شدي.

_حالا به هر حال،هر طور دوست داري فکر کن.

_برو بابا تو هم مثل این که عقلت رو از دست دادي.

با اخم گفتم:اَه نیما اذیت نکن ،بذار آهنگ بذاره ،بذار دیگه سهیل.

_چی بذارم آخه؟ به خدا حمیرا ندارم.

من خندیدم و گفتم:تو باورت شد من گفتم حمیرا ،یه آهنگ خوب بذار دیگه هر چی گذاشتی.

_هر چی شما امر بفرمایید.

نیما گفت:همین مونده بود که تو یکی هم طرفدار این زلزله بشی.

سهیل جواب داد:حرف زیادي موقوف.

_الحق که هر دوتاییتون بیمارید.

با اخم گفتم:ساکت میخوام نوار گوش کنم.

_گوش کن کسی جلوت رو نگرفته.

آهنگ قشنگی بود ،اما دلم گرفت.شعرش پر معنی بود و در واقع حرف دل سهیل بود ،صدا می خوند:

همه رفتن کسی دوروبرم نیست

چنین بی کس شدن در باورم نیست

اگر این آخرهاي عاقبت بود

به جز افسوس هوایی در سرم نیست

romangram.com | @romangram_com