#بغض_غزل_پارت_86
_پس بگو به خاطر ضبط اومدي نه ما.
_اي همچین،شما که استفاده و مصرفی ندارید همین که آهنگ گوش کنیم کافیه.
_تو یه وقت از زبون کم نیاري ها؟
_براي چی کم بیارم،زبونت رو ببر.
سهیل خندید و گفت:آخه،ببخشید حواسم نبود زبونتون ابزار زندگیتونه!
_بله از این به بعد حواست رو جمع کن.
با خنده گفت:چشم سرکار! حالا امر بفرمایید چه آهنگی دوست دارید براتون بذارم؟
_حمیرا.
سهیل با تعجب و خنده گفت:بله؟!
_حمیرا،نشنیدي تا حالا؟
_غزل تو تب نداري؟
_چرا اتفاقا هوا گرمه کولرت چرا خاموشه.
سهیل خنده از لباش نمی رفت و همین موضوع من رو خوشحال می کرد و گفت:
_کولر من یا کولر ماشین؟
_هر کدوم خنکتره اون رو روشن کن.
تا سهیل اومد جوابی بده نیما در ماشین رو باز کرد و نشست ولی بعد از اون در عقب هم باز شد و عسل کنار من
نشست و سلام کرد،متوجه شدم که سهیل دوست نداشت عسل همراه ما باشه،این رو از چهره اش متوجه شدم.خود
من هم زیاد راضی نبودم که عسل با ما باشه چون می دونستم که سهیل معذب می شه و راحت نیست به هر ترتیب
ماشین رو روشن کرد و به راهش ادامه داد،نیما در جواب سهیل گفت: « خانم ها خوش آمدید » سهیل با گفتن
romangram.com | @romangram_com