#بغض_غزل_پارت_72


بله بفرمایید

هیچی میخواستم یه لحظه در مورد غزل باهاتون صحبت کنم

من هم از دور آنها رو زیر نظر گرفته بودم و از خوشحالی سر از پا نمیشناختم نیما گفت

در مورد غزل

بله مثل اینکه از دست شما ناراحت شده

از دست من براي چی

نمیدونم خیلی ناراحته مثل اینکه شما بهش حرفی زدید ناراحت شده

غزل ناز میکنه بابا بریم ببینم حرف حسابش چیه

هر دو به سمت من حرکت کردند من هم تا دیدم آنها دارند به سمت میاند خودم رو به ناراحتی زدم و قیافه ناراحتی به

خودم گرفتم که نیما گفت

سلام غزل خانم حال شما خوبه

من جواي ندادم که نیما دوباره گفت غزل خانوم عرض کردم سلام

علیک

تو دوباره چت شده شدي مثل برج جاي خالی

از خودت و همونی که پیشت ایستاده بپرس

نیما و رها نگاهی بهم انداختند و هم صدا گفتند از ما

بله دیگه با کارهاتون آدم رو عذاب میدید

نیما گفت غزل تو حالت خوب نیست تب داري پاشو خواهر من پاشو تا یه بلایی سرت نیومده بریم خونه استراحت

کن پاشو عزیزم


romangram.com | @romangram_com