#بغض_غزل_پارت_27

سهیل گفت: چه طور مگه؟

-هیچی دیگه ، آقا از بچگی با استادهاي بزرگ نشست و برخاست کردن حالا انتظار دارید هنر هم نداشته باشه ؟

نیما گفت : آرمان جان مگه در خانواده ي شما کسی به غیر از شما هم ساز میزنه؟

-اکثر بچه هاي فامیل ما ساز زدن بلدن.

مهرشاد وسط حرفش پرید و گفت: آخه همشون مایه دارن.

آرمان بی توجه به مهرشاد ادامه داد: پدر بزرگ من از جوونی سه تار می زد و همیشه خونه اش پر بود از مهمون اون

هم بهترین استادهاي بزرگ موسیقی . ما بچه ها هم اکثرا چون پدر و مادرهامون شاغل بودن از بچگی پیش پدر

بزرگ و مادر بزرگمون بزرگ شدیم . کم کم انواع ساز رو چه از خود پدربزرگم چه از دوستانش یاد می گرفتیم حالا

یکی بیشتر یاد گرفته و یکی کمتر ولی هرکدوم حداقل یه ساز رو بلدیم این آقا هم که ارگ می زد و می خوند

پسرخاله ي منه.

نیما گفت : راست می گی؟

مهرشاد گفت : آره دیگه ، من که گفتم همشون مایه دارن.

آرمان اخمی کرد و گفت : آخه به مایه داري چه ربطی داره ، آدم باید استعداد داشته باشه در ضمن ما خودمون علاقه

داشتیم و ساز زدن و خوندن رو دنبال کردیم و به اینجا رسیدیم . تو هم اگه آدم بودي و یه کم از خودت لیاقت نشون

می دادي من به غیر از ویولون زدن ، گیتار و پیانو هم یادت می دادم.

-خب بابا، حالا چرا عصبانی شدي ؟ بچه ها این خطرناکه ، الان مغزش جوش آورده وقتی هم مغزش جوش بیاره غیر

قابل کنترله و شبیه خوناشام می شه.

همگی می خندیدم که من گفتم: به هر حال آقا مهرشاد ، اگه اینطور هم باشه که شما می گید و به مایه داري و این

حرفها مربوط باشه ، صدا که دیگه به مایه داري ربطی نداره ، هم ایشون و هم پسرخاله شون صداي قشنگی دارن و

این یک استعداد طبیعی و درونی و خدادایه و به مایه داري هم ربطی نداره و بستگی داره که آدم چه جور ازش

romangram.com | @romangram_com