#بغض_غزل_پارت_22
-رفیقتون نیما رو.
-براي چی من تحویل بگیرم؟
-خب پس انتظار داري جلوي این همه آدم من شونه هاي رفیق تون رو ماساژ بدم!
-همچین می گی رفیق تون که انگار داداش جنابعالی نیستند؟!
-جدا؟ مگه نیما داداشمه ؟! ببینم نیما تو داداش منی؟!
نیما گفت: والله دقیقا نمی دونم ! حالا اگه خیلی اصرار داري می پرسم بهت می گم.
در این لحظه علی هم به جمع ما اضافه شد و بعد از کمی بگو و بخند با ما رو به سهیل کرد و گفت:
آقا سهیل چی شده تو خودتی؟
سهیل دستپاچه گفت:کی ؟من؟
نیما گفت: نه پس من رو می گه ، خب راست می گه چیه انگار کشتی هات غرق شده!
سهیل هیچی نمی گفت نمی دونم دلیلش چی بود ولی اصلا دوست نداشتم اینجور سوال ها رو از سهیل بپرسند .
احساس کردم داره اذیت می شه ، سعی کردم بحث رو عوض کنم تا سهیل بیشتر از این تو تنگنا قرار نگیره . بی
مقدمه گفتم:
-راستی علی آقا دوستاتون دوره ي موسیقی رو گذروندن؟
-کدوم ها رو می گی ؟ اونا که ویولون و گیتار می زدن یا اونی که ارگ می زد ؟
-هر سه نفرشون.
-اونی که ارگ می زد دانشجوي موسیقی بود . ولی اون دو نفر دیگه هردوشون فارغ التحصیل رشته ي مکانیک از
دانشگاه ایتالیا هستن.
-اُه اُه !نه بابا!
romangram.com | @romangram_com