#بغض_غزل_پارت_148
حالا عقد رو میخواید جشن بگیرین یا می خواید برید محضر؟
هنوز معلوم نیست ولی احتمال زیاد بریم محضر.
آره بابا محضر بهتره، عروسی رو جشن بگیرید.
تحتمالا همن کارو بکنیم.
نمی دونم چی شد که بی هوا گفتم: خب چهار ماهه دیگه عید فطره، بزترید عقد بچه ها هم همون روز برگزار بشه
دیگه، دوتا رو باهم جشن بگیرید و عقد و عروسی رو یکی کنید ، این طوري بیشتر خوش می گذره هم نیما و عسل با
هم شرشون کم میشه.
مامان در جواب من با خوشحالی گفت: راست می گه، چهار ماه دیگه براي عید فطر عقد و عروسی هر دو رو یکی می
کنیم و می فرستیمشون سر خونه و زندگیشون.
همه از این پیشنهاد استقبال کردند و ابراز خوشحالی میکردند،عسل هم موافق بود فقط بابا به نظر،یه مقدار راضی نبود
که نیما گفت:
-چیه بابا شما راضی نیستید؟
-نه نیما جان،نظر خوبیه ولی نمیشه تا چهار ماه دیگه شما چهار نفر همین طوري بمونید،حداقل باید یه عقد مختصر بر
گزار بشه که خیال شما و ما راحت بشه.
به جاي نیما،مادربزرگ جواب بابا رو داد و گفت:این که کاري نداره با خونواده ي اقاي نواصري قرار بذارید تا ما اینجا
هستیم بیان و صیغه ي محرمیت رو بین بچه ها بخونیم تا چهار ماهه دیگه،تو این چهارماه هم شما کارهاتون رو مرتب
کنید.
همه موافقت کردند،بابا هم راضی شده بود ولی براي اینکخ بچه ها رو اذیت کنه گفت:
-نه نمیشه هنوز یه مشکل هست.
romangram.com | @romangram_com